انتخابات، به سبک "سیاستمداران" یا "دینمداران" ؟
نشست ( دولت اسلامی ) _ دانشگاه سمنان _ ۱۳۹۶
بسمالله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمهالله. فرمودند که در خصوص این مثلث سه صفت "انقلابیگری"، "دیانت" و "کارآمدی" در حوزه دولتسازی، دولت اسلامی، نکاتی را محضر دوستان تقدیم کنیم.
در باب انقلابیگری بخشی دیدگاههایی وجود دارد که اساساً معتقدند انقلابیگری یک صفت تشریفاتی است نه در جامعیت و نه در مانعیت امر دیانت دخالتی ندارد یعنی نه انقلابی نبودن صدمهای به دیانت میزند نه انقلابی بودن ضرورتی در دینداری است! این حداقل. حالا یک نگاه حداکثری داریم که کسانی انقلابیگری را مثل این که نوعی بدعت و نوعی انحراف از مسیر دینداری هم تلقی میکردند. این که خداوند در قرآن کریم و پیامبر(ص) در فرمایشاتشان و اهل بیت(ع) در توصیفاتشان راجع به مؤمن و مُسلم، شیعه خود اینها را تقسیم بر دو میکردند یک معیار همین مسئله انقلابیگری بود. من الآن خدمت دوستان و دانشجویان عرض کردم این فضلالله المجاهدین علی القاعدین اجرا عظیما؛ مرزبندی بین دو نوع اسلام و دو نوع تشیّع است. اسلام انقلابی و انقلابیگری اسلام مجاهدین است اسلام غیر انقلابی اسلام قاعدین است «و فضّالله علی المجاهدین و علی القاعدین اجرا عظیما» خداوند میگوید پیش ما مساوی نیستید. این که در قرآن کریم دو دسته آیات داریم که ظاهرش با هم نمیسازد ولی واقعش کاملاًدر یک جهت است من فکر میکنم از یک جهتی به همین مسئله انقلابیگری برمیگردد. انقلابی همان مؤمن است که حاضر است هزینه هم بپردازد فقط حرف نمیزند این انقلابی است. مسلمان یا شیعه غیر انقلابی آنی است که تا جایی که به او ضرر نزند و صدمهای به او نخورد دنیای او تأمین باشد دیندار است در مجالس دینی شرکت میکند زیارت میکند, انفاقات خیلی کوچک نه بزرگ، در حد صدقه میدهد. ممکن است روزش را با یک دعای زیر لب شروع کند و از این قبیل مباحث. از ادبیات غلیظ مذهبی استفاده میکند. اما هر جا که قرار باشد از یک منفعت مشتبهی بگذرد یک جایی از اموالش بگذرد انفاق کند، از آبرویش برای دین و برای بندگان خدا سرمایهگذاری کند و در راه توحید و عدالت از مال و جان و آبرویش بگذرد از آسایش خود بگذرد، اینجا اهلش نیست. این است که بعضیها نسبت به کلمه انقلاب و انقلابی کلاً آلرژی دارند! روشنفکرانشان به اسم لیبرال و لیبرالبازی و مذهبیهایشان هم به اسم دیانت که ما هرچه به مذهب مربوط است به ما مربوط است وگرنه ما به مسائل دیگر کاری نداریم. مثل یک وقتی در کربلا کنار حرم حضرت اباعبدالله(ع), صحبتی که ما کرد فهمیدم از چه تیپی است گفتم شما برای چه از حرم امام حسین(ع) دفاع نمیکنید نمیروید با داعش بجنگید؟ گفت آقا ما با سیاست کاری نداریم. بعد هم اشاره کرد به گنبد امام حسین(ع) گفت ما چاکر و نوکر این آقاییم! گفتم نوکر زرنگی هستی پای سفره آقا مینشینی نانش را میخوری اما چوبش را نمیخوری! از این نوکر زرنگها هستی. زیر سایه صدام میآمدی زیارت امام حسین(ع)، زیر چکمه آمریکاییها و انگلیسیها هم میآمدی حالا هم داعش گفته میخواهد بیاید حرم امام حسین(ع) را خراب کند شما هم میگویید تا خراب نکرده زیارت میکنیم! شماها اینطوری هستید. ببینید دو دسته آیات در قرآن کریم داریم یک ادبیات آن میگوید جلوی اینهایی که میگوید ما مسلمانیم، مؤمن و مذهبی هستیم خداوند رسواگری و افشاگری میکند. سریع چشم توی چشم و فیس توی فیس میایستد و میگوید مواظب باش کلاه ما را نمیتوانی برداری. از قبیل این آیات: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ...» (بقره/ 8)؛ میگوید یک عدهای از مردم هستند میگویند ما به خدا و قیامت عقیده داریم خداوند بلافاصله میفرماید: «وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِینَ.» ایمان ندارند. آقا خودش دارد میگوید ما مسلمانیم ایمان داریم شما میگویید ایمان ندارید؟ مگر خود شما در قرآن نمیفرمایید «لَا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَى إِلَیْکُمُ السَّلَامَ لَسْتَ مُؤْمِنًا...» (نساء/ 94)؛ به کسی که میآید به شما اظهار دوستی میکند و میگوید با شما هستیم حق ندارید به او بگویید تو مسلمان نیستی. هرکس اظهار مسلمانی کرد بگویید بله قبول است تو هم مسلمانی. خب خدایا چطوری است که خود جنابعالی به این فرمایش خودتان عمل نمیکنی؟ شما به ما میفرمایید که هر کس به شما سلام کرد اظهار به دوستی کرد گفت ما مسلمانیم شما حق ندارید به او بگویید «لَسْتَ مُؤْمِنًا» نخیر تو مؤمن نیستی تو مؤمن واقعی نیستی. باید امر بر صحت کنید. مگر خود شما به ما نمیفرمایید که «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ...» (حجرات/ 12) مگر خودتان نمیفرمایید که دیگران را قضاوت نکنید. چون یکی از تخصصهایی که ما داریم یک کلمه از یک کسی میشنویم یا یک صحنه از کسی میبینیم قضاوت میکنیم. قضاوت دینی، ایمانی، تقوایی، ناموسی، سیاسی، اخلاقی، اینجوری علم غیب داریم و باطنبین هستیم! انبیاء هم اینقدر باطنبین نبودند. تا از یک نفر کوچکترین چیزی میبینیم یا میشنویم او را قضاوت میکنیم خداوند میفرماید این گناه کبیره است. چون برخی از بزرگان میگویند هر تحریمی که صریحاً در قرآن میآید گناه کبیره است. معیار گناه کبیره را این میدانند. خب یکیاش این است میفرماید مسلمانها اکثر این توهماتی که راجع به همدیگر دارید حتی از شک هم بالاتر است ظن است یعنی احتمال قوی در موردشان میدهید اکثر این چیزهایی که میگویید 80 درصد – 90 درصد فلانی اینجوری است یا منظورش این بود، اکثر اینها گناه است. قضاوتهایی که راجع به همدیگر میکنید پوچ است. از این قضاوتها و ظاهربینیها دست بردارید. سریع راجع به هم قضاوت کردن، پشت سر هم حرف زدن. «اِجتَنبوا» واجب است، از این روش دست بردارید چه اخلاق گندی است که دارید؟ که خیلی راحت راجع به همدیگر قضاوت میکنید. سریع میگویید فلانی بیتقواست، ایمان فلانی درست نیست، فلانی بیسواد است، فلانی به نظرم دزد است، فلانی دروغگوست. بر چه اساسی اینها را میگویید؟ میفرماید اکثر این گمانهایی که در جامه درباره هم میگویید و یکدیگر را قضاوت میکنید اینها غلط است بعضی از اینها گناه است به این راحتی نمیشود یک انسان را شناخت و راجع به آن داوری کرد و پشت او حرف زد «وَلَا تَجَسَّسُوا...» دنبال پروندهسازی از همدیگر نباشید. مدام در حریم خصوصی همدیگر سَرَک نیندازید که ذرهبین روی تو میاندازم تا یک گناه و کثافتکاریاز تو کشف کنم. حرام است، گناه کبیره است. حالا که با این ابزار جدید استراق سمع خیلی هم زیاد شده، بدون ابزار و با ابزار هم میکنیم. «وَلَا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضًا...» وقتی در حضور همدیگر به یکدیگر توهین و اهانت نکنید در غیاب هم این کار را نکنید. وقتی کسی نیست راجع به او سخن نگویید. وقتی کسی در آن جمع نیست و نمیتواند از خودش و کرامت خودش دفاع کند، علیه یک انسان سخن نگویید و برای انسانها حرمت و کرامت قائل شوید. این جزء حقوق بشر است که در حریم خصوصی او فضولی و تجسس نکنی که کثافتکاری پیدا کنی. حریم خصوصی انسان حریم خداست. عکس آن را داریم. در روایت داریم که مؤمن کسی است که اگر ببیند خواهر یا برادرش مشکلی دارد مواظب باشد که آبروی او نرود سریع عیب او را بپوشاند و به او بگوید مواظب باش آبرویت نرود نه بر عکس آن. این میشود جامعه دینی؛ آن میشود جامعه لامذهب. جامعه مذهبی آن است جامعه لامذهب این است.
خب بحث من این است چرا خداوندی که خودش میفرماید که مؤمنین در جامعه دینی، اکثر داوریهایی که در مورد همدیگر میکنید حرف مفت است. حق نداریم، حرام است. یکدیگر را قضاوت نکنید. بعضی از اینهایی که در ذهنتان میآید گناه است «و لاتجسسوا» در حریم خصوصی هم فضولی نکنید، استراق سمع نکنید که از همدیگر کثافتکاری پیدا کنید کشف کنید. «وَلَا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضًا...» وقتی انسانی در یک جمعی نیست راجع به او داوری نکنید و راجع به او سخنی نگویید نیست که از خودش و کرامت خودش دفاع کند. که بعد قرآن صریح میفرماید این کار، آدمخواری و مُردهخوری است. میفرماید شما مردم آدمخوار هستید وقتی انسانی نیست و در مورد او حرف میزنید – همین کاری که همه ما میکنیم – در جمعهای علمی به عنوانی این که داریم نقد علمی میکنیم میگوییم فلانی بیسواد است در مقالهاش چرت و پرت و چرند گفته. خب چرا در حضور خودش نمیگویی. به عنوان سیاسی پشت سر افراد. تا برسد به غیبتهای خالهزنکی. همه چیز هست غیبتهای سیاسی، غیبتهای اقتصادی، طرف یک کاری کرده زود تهمت میزنی برایش چهارتا تهمت اقتصادی میزنی. بعد آن کسی که باید با او برخورد بشود او را رها میکنی.
میخواهم عرض کنم یک طرف مسئله دقت خداوند است و دقت خواستن از ما که مراقب حریم همدیگر باشید به هم احترام بگذارید و تجسس نکنید. تهمت نزنید و سریع راجع به هم قضاوت و اظهار نکنید. اگر کسی گفت من مسلمانم بپذیرید نگویید نخیر، اینقدر از تو سؤال میکنم و تفتیش عقاید میکنم تا اثبات شود تو لامذهبی! اینها غلط است. خب حالا یک سؤال. این در مورد کسی است که ما شروع میکنیم با دیگران برخوردهای حذفی میکنیم. ببینید این چیزهایی که در اخلاق حرام کردند که امثال من رعایت نمیکنیم اینها برخوردهای حذفی با انسان است. غیبت، تهمت، افتراء، اینها یعنی برخورد حذفی. یعنی حذف انسان یا یکسری از انسانها از صحنه. با برخوردهای حذفی خداوند شدیداً مبارزه میکند میگوید یک مرز جامعه دینی و غیر دینی این است که انسانها آبرو دارند, به حیثیت انسانها احترام میگذاری یا نه؟ پشت سر او حرف میزنی یا نه؟ ولی همین خداوند میفرماید که یک عده از آدمها هستند که میفرمایند ما به خداوند عقیده و ایمان داریم ما مذهبی و متدین هستیم. خداوند خودش بلافاصله میفرماید «و ما هم بمؤمنین» اینها مؤمن نیستند. تکفیر میکند. یا میفرماید: «قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا...» (حجرات/ 14)؛ اینها میگویند که ما ایمان آوردیم، اما شما پیامبر به آنها بگو « قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا...» شما ایمان نیاوردید دروغ میگویید «وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا...» بگویید ما تسلیم شدیم این که ایمان نیست تسلیم شدیم یعنی ظاهراسزی دارید میکنید و الا چیزی را قبول نکردید. تو دیدی حالا باد از این طرف میآید جهت وزش باد عوض شد تو هم جهتگیریات عوض شد، تا حالا شعار کفر میدادی حالا شعار اسلام میدادی. و الا واقعاً که تو ایمان نیاوردی، ما که میدانیم تو چیزی را قبول نکردی و تظاهر میکنی. «وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمانُ فِی قُلُوبِکُمْ...» اصلاً ایمان وارد قلبتان هم نشده، همهاش اداست. این دسته دوم از آیات مربوط به این است که مواظب باشید انقلابینماها، مذهبینماها، ریاکاران، دروغگویان، اینها خودشان را جا نزنند و کلاهتان را برندارند. اینها مربوط به اینهاست. این دو دسته آیات با هم تعارض ندارند. هر دویشان اشاره به دو فضیلت میکند و این دوتا فضیلت کاملاً با هم قابل جمع هستند و هیچ تضادی با هم ندارند. این یعنی مرز بین انقلابی و غیر انقلابی؛ مسلمان و مسلماننما؛ انقلابی و انقلابینما را درست تشخیص بدهید و کلاهتان را برندارند. هرکس ادا درمیآورد طبق جهت باد حرف میزند این جهت باد که عوض شد حرفهای این هم عوض میشود. این از این طرف خط، این کسی که به ریا و نفاق از آن طرف خط به این طرف جبهه آمد به این سرعت هم از این طرف به آن طرف میرود. بازی نخورید. یعنی نگذارید بین شما نفوذ کنند. این دوتا مسئله باید معلوم باشد. این بُعد انقلابیگری است. توهین نکن، تکذیب نکن، بیخودی تکفیر نکن. ولی کلاه هم سرتان نرود. مرزها را مواظب باشید. مواظب باشید بین شما نفوذ نکنند و مخصوصاً وارد حکومت و اتاق فرمان انقلابها نشوند. حالا به عنوان یک شهروند معمولی زندگیات را بکن. تو گفتی مسلمانی و ما همه باید به عنوان یک مسلمان به تو نگاه کنیم. حق نداریم تهمت بزنیم، تفتیش عقاید کنیم، توی حریم خصوصیات جاسوسی کنیم حق نداریم اما نباید اجازه هم بدهیم که جنابعالی به محض این که این ادعا را میکنی بیایی رئیس ما بشوی! و وارد حکومت انقلاب اسلامی بشوی و توی اتاق فرمان بروی برای بقیه تصمیمسازی و تصمیمگیری کنی! بازی نخوریم. این دقیقاً همان مرز اسلام آمریکایی و اسلام ناب انقلابی که امام میگوید یا تشیّع علوی و تشیّع لندنی همین جاهاست.
محور دوم بحث دیانت و کارآمدی است. یک دوقطبی همیشه بوده، الآن هم من میبینم در ذهنها بعضیها هنوز هست که دیانت مهمتر است یا کارآمدی؟ یعنی مسئولین متدین و مذهبی باشند این مهمتر است یا این که باعرضه و کارآمد باشند و مشکلات مردم را بیشتر حل کنند؟ کدام مهم است؟ کدام اصل است؟ به نظر شما کدام است؟ اصلاً این مرزبندی مرز غلطی است. قرآن آمده این مرزها را برداشته، این مرز امر قدسی، امر عرفی، آن به لحاظ اخروی خوب است این به لحاظ دنیوی خوب است. آن به لحاظ توحیدی خوب است این به لحاظ عدالت خوب است. اصلاً این مرزها کجا بوده؟ آن اول انقلاب که جوانترها نبودند همین دعوا به اسم دعوای متعهد و متخصص بود میگفتند تعهد یا تخصص، دوقطبی تعهد و تخصص. در حالی که در مکتب اسلام این دوقطبی وجود ندارد. کسی که تخصص ندارد و یک مسئولیتی را قبول میکند این اصلاً تعهد ندارد و بیدین است، خائن است. یعنی چه؟ آقا این متعهد است اما متخصص نیست. یعنی چه؟ اگر کسی تخصصی ندارد یک کاری را قبول میکند اصلاً تعهد ندارد مثل این که بنده بگویم شما نمازخوانی متدینی ولی خب پزشکی قبول نیستی ولی عوضش متدین هستی ولی برو توی اتاق عمل! تو چطور متدینی هستی که میروی با جان مردم بازی میکنی؟ این چطوری دینی است؟ از آن طرف، آقا ایشان متخصص هستند درست است که خیلی دین ندارند ولی عوض تخصص دارند. خب آدم متخصصی که تعهد و شرف ندارد از تخصص خود علیه مردم استفاده میکند. تمام این دزدیهای بزرگ را متخصصین دارند میکنند. عوام توی کوچه که این کارها را نمیکند. عوام توی کوچه فوقش جیب یک کسی را میزند. از کنار یک گاری رد میشود یک پرتغالی برمیدارد سقف دزدی و جنایت او این است. آن متخصص است که یک مرتبه کلاه یک ملت را برمیدارد و یک مرتبه چند هزار میلیارد برمیدارد اینها متخصص هستند. اصلاً تخصص باشد و تعهد نباشد! تعهد مهمتر است یا تخصص؟ اول انقلاب این دو قطبی بود. الآن هم به یک شکل دیگر. آقا انقلابی و متدین باشیم برای انتخابات و حکومت مهمتر است یا باعرضه و کارآمد و خادم به ملت؟ اولاً اگر کسی انقلابی و مؤمن نباشد خادم به ملت نیست به ملت خدمت نمیکند به خودش خدمت میکند. این آمار بعضی از دزدیها و اختلاسها که واحدش از میلیارد بالا رفته است سابقاً میگفتند چند میلیون دزدیده حالا دیگر صحبت از میلیارد است، پایین یک میلیارد دیگر کرایه نمیکنند! میدانید اینها برای چیست؟ برای این که دین ندارند برای این که مکتب سرش نمیشود. امام(ره) میگفت بگویید مکتب من، نگویید من. اینها میگویند من. دیگر مکتبی در کار نیست. مکتب اگر باشد به عنوان بازی و اداست؛ ظاهرسازی و ریا و نفاق است. مکتب کجا بوده؟ از آن طرف کدام انقلابی است که کار بلد نیست میرود کار قبول میکند؟ این چطور انقلابی و مکتبی است؟ در روایت از اهل بیت(ع) داریم که اگر کسی کاری را بلد نیست قبول کند «خانالله و رسوله و المؤمنین» به الله خیانت کرده، به پیامبر(ص) خیانت کرده، به کل جامعه مؤمنین خیانت کرده است. کسی که عرضه ندارد میآید خودش را برای شورای شهر یا برای فرمانداری، استانداری، شهرداری، وکیل، وزیر، قاضی، رئیس جمهور کاندید میکند خائن است. وقتی نمیتوانی مشکل تولید و مشکل اشتغال و مشکل بانکها و مشکل گمرک و قاچاقچی را حل کنی و میآیید خودتان را جلو میاندازید «فقد خانالله» به الله خیانت کردی، چطور متدین و مکتبی هستی؟ کاری را بلد نیستی خائن هستی که میآیی خودت را عرضه میکنی و میگویی مردم بیایید به من برای این کار رأی بدهید. اصلاً بعضیها فکر کردند خود مسئول شدن، خودش هدف و یک ارزش است! مسابقه میگذارند تمام تلاشها را میکند یک جایی مسئول میشود بعد یک نفسی میکشد که خب الحمدلله به تکلیفمان عمل کردیم و وظیفهمان انجام شده است! عمو! یا عمه اگر خانمی! وقتی رفتی خودت را در یک مسئولیتی جلو انداختی یا رأی گرفتی یا نصبت کردند اول بدبختیات هست، مصیبت شروع شد، فکر میکنی اول راحتیات است شروع به خوابیدن میکنی و لنگت را دراز میکنی؟ که خب الحمدلله پایه حقوقیمان در این حد تثبیت شد و اینقدر هم اضافه حقوق و اینقدر هم امکانات! آن وقتی مدیران ما انقلابی و مکتبیاند که اگر برایشان مسلّم شود که در مسئول شدن هیچ نانی نیست و باز هم با همین اشتیاق بدوند و جلو بیایند، دهها هزار، صدها هزار در هر انتخاباتی جلو میآیند که به ما رإی بدهید! همه اینها دارند برای خدا میآیند؟ قصدشان خدمت است؟ گفت خدمت به اهل بیت، بله ولی به اهل بیت چه کسی؟ اهل بیت پیامبر، خدمت به اهل بیت پیامبر(ص) یعنی خدمت به خلق و خدمت به فقرا. خدمت به اهل بیت خودت میخواهی بکنی. ما اگر به یک روزی رسیدیم که موقع انتخاباتها آدمها فرار کردند بعد باید برویم دنبالشان التماس کنیم که آقا شما عرضه دارید پاک هم هستید سوادش را هم دارید از شما خواهش میکنیم بیا این مسئولیت را بپذیر. حضرت علی(ع) در نهجالبلاغه میفرماید: اهل بیوتات صالحه، کسانی که در خانههای درست تربیت شدند در لحظههای جهاد و سختی جلوی صف هستند. در لحظاتی که سفره انقلاب پهن میشود نیستند یا عقب صفاند یا اصلاً نیستند. آنها را پیدا کنید.
راجع به این دقت کنید که آقا خدمت کن، برق بکش، آب بکش، لولهکشی آب کن، فاضلاب آن را درست کن و... تا نوبت به مسائل تربیتی، فرهنگی، اخلاقی و بحث معنویت، تقوا، حفظ خانواده و... میشود آقا اینها وظیفه ما نیست اینها وظیفه دولت نیست دولت در این قضایا بیطرف است! ما فقط باید خدمات مادی بدهیم. این یک نگاه فاسد است. خب فرق تو با دولت لائیک و دولت سکولار چیست؟ معنی آن همین است. یک نگاه غلط دیگر هم از این طرف، آقا یک کاری کنیم زیارتها زیاد بشود، حجاب زیاد بشود، دهتا دهه محسنیه هم بگیرند تا میتوانیم این کارها را زیاد کنیم حالا نمیتوانند ازدواج کنند نکنند به درک! یک اتاق نمیتواند اجاره کند به درک! ازدواجها دیر میشود یا ازدواجها طلاق میشود به درک! در فلان بانک فلان اتفاق افتاد به درک به ماچه! قاچاق دارد از گمرک رسمی کشور میشود به ما چه؟ مذهب مردم درست بشود! دیانتشان را درست کنیم! کدام دیانت؟ این دین کلیساست. این تشیّع لندنی است تشیّع علی نیست. امورات مذهبیشان، عاشورا تاسوعا، یک پیراهن سفید پیدا نشود این جامعه مذهبی است. خب چقدر زنا میشود و چقدر ملت دارند ربا میخورند، اینها را کاری ندارید. پیامبر(ص) میفرماید تا چهل خانه همسایه تو هستند و هرکس شب بخوابد و نداند که همسایهاش امشب گرسنه است یا سیر، «فلیس منّی» از من نیست و مسلمان نیست ولی اینها مهم نیست. حضرت رضا(ع) میفرمایند طرف از ایران رفته آنجا میگوید ما شیعه هستیم. میفرماید دروغ میگویی. گفت چرا دروغ بگویم بلند شدیم از ایران از خراسان به دیدن شما به مدینه آمدیم حالا ما شیعه نیستیم دروغ میگوییم؟ فرمودند اگر سه دست لباس داری، آن طرف شهر یکی کسی یک دست لباس مناسب ندارد میروی لباست را با او تقسیم کنی؟ غذایتان را هرشب با دیگران تقسیم میکنید؟ گفت نه ما از کسی خبر نداریم. فرمودند خودتان را شیعه ننامید شما را دروغگو خواهم خواند بگویید ما را دوست دارید شما شیعه نیستید اگر بگویید شیعه هستید کلاهبردارید، افشایتان میکنم! بگویید ما شیعه نیستیم ولی امام رضا را دوست داریم. خود حضرت رضا(ع) فرمودند این عیبی ندارد قدمتان روی چشم چون اینها چند ماه بود به مدینه برای زیارت امام رضا(ع) رفته بودند اما حضرت رضا(ع) اینها را به خانهشان راه نمیدادند آخرش گریه کردند واسطه فرستادند که ما چه کار کردیم که راهمان نمیدهید؟ امام فرمودند دروغ گفتید. گفتند چه دروغی گفتیم؟ امام فرمود شنیدم در مدینه این طرف و آن طرف گفتید ما شیعهایم! گفتند خب شیعهایم. فرمودند خب دروغ میگویید. این دو بُعد را چرا ما تقسیم میکنیم اینجا شهری است که آنچه که برای ما معیار است تعداد جمعیتی است که به زیارت میروند! خب آقا همینهایی که زیارت میروند نصفشان هم ربا میخورند و در بازار کلاه همدیگر را برمیدارند چک بیمحل میکشند، دروغ میگویند و به هم ظلم میکنند. چنانچه که در روایت داریم یکی از علائم آخر الزمان این است که مسجدها پر از جمعیت میشود «ابدانهم مجتمع» بدنها همه کنار هم «و قلوبهم متفرقه» همه قلبهایشان از هم دور و بدنهایشان به هم نزدیک. به بخشهای آسان مذهب چسبیدند و آنجا که باید از مال و آبرویت و خدمت به خلق وفاداری، صداقت، امانتداری. از امام سجاد(ع) پرسیدند آقا دین و مذهب چیست؟ سه کلمه گفتند, فرمودند راست گفتن، امانتداری. همینهاست و اینها نمیشود مگر این که به خدا و آخرت معتقد باشید. دقت کنیم که دو جور تفسیر از دین و مذهب و اسلام و تشیّع میشود. مرزی بین امور مادی و معنوی نیست.
دقت کنید نگاه جامع اسلامی؛ حالا هر انتخاباتی که هست یا نیست من به انتخابات و بحثهای جناحی و اشخاص کاری ندارم. معیار دینی که دیانت و کارآمدی را از هم جدا نکنید. دینداری که مسئولیت میپذیرد ولی ناکارآمد و بیعرضه است مسئولیتی در شهر میپذیرد، مسئولیت عدالت اقتصادی، مسئولیت امنیت، مسئولیت اخلاقی – فرهنگی، مسئولیت آب و برقرسانی. مسئولیت خدمت به یتیم. مسئولیت ازدواج، کارش را درست انجام نمیدهد، همینطور نشسته! فکر میکند کل این کارها شده برای این که این بیاید اینجا بنشیند! 300 هزار شهید دادیم که یک آقایی از اینجا برود و یک آقای دیگری اینجا بنشیند. این به خیالش که این آقا هدف بوده! خب اینها که بیدینی ایست دین نیست. حضرت امیر(ع) فرمودند من چگونه – خیلی تعبیر عجیبی است – به ایشان گفتند آقا شما که روزها مشغول خدمت به خلق هستید و شبها هم که مشغول عبادت هستید و نصف شب هم بعد از نمازشب، غیر از خدمات حکومتی باز خودتان در خانه یتیم و فقیر میروید کمک میکنید. سه – چهار ساعت فرصت خواب دارید این سه – چهار ساعت را هم مدام میغلتید نمیخوابید. گفت که چگونه راحت بخوابم در حالی که احتمال میدهم امشب آن طرف سرزمین اسلامی یک خانواده گرسنه باشد چطور بخوابم! احتمال میدهم یک خانوادهای امشب از گرسنگی خوابش نبرد من چطور اینجا بخوابم. چطور راضی باشم به من امیرالمؤمنین حاکم اسلامی بگویند «وَ لَا أُشَارِکُهُمْ فِی مَکَارِهِ الدَّهْر...» در مشکلات زندگی در کنار مردم، در کنار فقرا و مستضعفین نباشم و با آنها در گرفتاریهایشان مشارکت نکنم؟ چطور به خودم اجازه بدهم؟ این حکومت دینی است. هم ایمان و دین و نماز است و هم معنویت و عدالت و رزق است. ببینید این آیه کریمه که میفرماید: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ...» خداوند به هرکس که 1) به این اصول و ارزشها ایمان داشته و 2) فقط ایمان نباشد عمل هم بکند «وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ...» (نور/ 55)؛ هزینه کند، فداکاری کند، به زحمت بیفتد، عرق بریزد. یک روایت دیدم که بعضی از گناهان شما بخشیده نمیشود مگر با عرقریزی! با استغفار نمیبخشیم. خیلی این روایت عجیب بود. میگوید یک گناهانی هست که اگر 40 سال شب تا صبح گریه کنی و استغفار کنید نخواهیم بخشید. باید روز بروید کار کنید خدمت کنید عرق بریزید، آن عرقهایی که میریزید باعث میشود تو را ببخشیم. باید حمالی کنی! باید بروی نوکری کنی! این روایت چیز عجیبی است میفرماید در دنیای شما سه قطره مقدس است. یکی قطره اشکی که نیمه شب کسی بلند میشود و از عشق و خوف خدا میریزد. در کنار این، دوتا قطره دیگر خیلی عجیب است یکی قطره خون مجاهد است که جانش را در راه توحید و عدالت و احقاق حقوق مادی و معنوی بشر میدهد و سوم، عرق کارگر. قطره مقدس است مثل قطره خون شهید و مثل قطره اشک شبزندهدار. فرمود عرق بریز. یک وقت دیدم در یک روایتی حضرت زهرا(س)، حضرت امیر(ع) خدمت رسولالله(ص) آمدند گفتند که ایشان سنشان کم است هم فعالیتهای اجتماعی دارند و هم فعالیتهای خانه، میشود کسی بفرماید گاهی بیاید به ایشان کمک کند؟ میدانید پیامبر(ص) چه فرمودند؟ فرمودند نه. میشود ولی این کار را نمیکنم. بعد فرمودند فاطمه جان میدانی چرا؟ میخواهم کار کنی و رنج بکشی. میخواهم رنج بکشی. چون چند بار دیگر این اتفاق افتاد، آمدند گفتند و پیامبر(ص) تسبیحات حضرت زهرا را فرمودند، فرمودند به تو یک ذکری میدهم قدرت معنوی به تو میدهد و از کمک مادی مهمتر است. که حضرت فاطمه(س) بیرون آمدند و گفتند من از ایشان چه خواستم و ایشان به من چه دادند. من چه چیز بیارزشی خواستم و ایشان به من چه دادند. که همین تسبیحات حضرت فاطمه(س) است. پیامبر(ص) فرمودند فاطمه جان میخواهم خودت کار کنی میخواهم عرق بریزی و دستهایت خونی شود. من میخواهم تو رشد کنی. کار کن. کار، جهاد فیسبیلالله است میخواهم بزرگ شوی. اشتغال و تولید و اقتصاد مقاومتی یعنی این. وقتی فرهنگ حاکم بر جامعه ما این شد که هرکس بیشتر کار میکند عزیزتر است، هرکس بیشتر میخورد ذلیلتر است آن وقت این جامعه درست میشود. الآن برعکس است هرکس بیشتر کار کند میگویند کلاه سرش رفته، میگویند طفلک! ساده! هرکس بیشتر میخورد میگویند این زرنگ است. این جامعه بنیامیه است. آن جامعه بنیفاطمه است. دوتا جامعه است. دوتا اسلام است. یکیاش همان اسلامی است که میگوید اینها میگویند «آمَنّا» بگو نخیر ایمان نیاوردید «بل اسلمتُ»! ادای اسلام را درمیآوری، ادای ظاهری است، ادای حکومت دینی را درمیآوری. ادای هیئت مذهبی درمیآوری. ادای روحانی درمیآوری. ادای حزباللهی درمیآوری خودش نیستی. ایمان وارد قلبت نشده، بازی درمیآوری. خب قرآن آنجا میفرماید اگر آنهایی که ایمان میآورند و عمل کنند به شرط این که عمل صالح کنند «لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ...» خداوند میگوید ما به شما وعده میدهیم که شما را در زمین حاکم میکنیم به شما امکان میدهیم که قدرت و حکومت تشکیل بدهید. - حالا دقت کنید - «کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ...» شما هم اولین افراد نبودید قبل از اینها ما امتهایی قبل از شما داشتیم که اصلاً شما به دنیا نیامده بودید آنها عمل کردند ما هم به وعدهمان عمل کردیم. به آنها امکان تشکیل حکومت دادیم. یک زمانی شما توسریخور بودید، بدبخت بودید، تحقیر میشدید، حالا حاکم شدید! خدا به شما فرصت داده. یک وقتی در خیابان میرفتی کسی تو را محل نمیگذاشت حالا آقا شدی، خانم شدی. حضرت فاطمه(س) در سخنرانیشان 10 روز بعد از رحلت پیامبر(ص) در مسجدالنبی، خطبه بسیار عجیب، تاریخی که هنوز ارزش آن را شناخته نشده و نمیدانم چه کسی اسم این خطبه را فدکیه گذاشته، انگار برای فدک بوده، خطبه توحید و عدالت و نبوت و اخلاق و تربیت است یک اشارهای هم آنجا به فدک میشود برای این که بگوید وقتی با ما روز روشن دارید اینجوری یک حقی را پایمال میکنید با بقیه چه خواهید کرد؟ آنجا هم بحث عدالت و حقوق است نه بحث زمین و باغ. لذا وقتی امیرالمؤمنین(ع) حکومت تشکیل میدهند حضرت امیر(ع) فدک را از بیتالمال خارج نکردند. چرا نکردند؟ میخواستند بگویند که مسئله ما این نبود که، بحث حق بود. وقتی با این حق واضح بازی میکنید با بقیه حقوق چه خواهید کرد؟ بحث تحریف بود. میفرماید ما قبل از این هم وعده دادیم به وعدهمان هم عمل کردیم. حالا هم همینطور وعده میدهیم. «وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَى لَهُمْ...» خب امکان بدهیم به آنهایی که ایمان آوردند این دین را مستقر کنند، حالا قرار است دولت دینی و حکومت اسلامی داشته باشید. خب حالا چه؟ بعد یک وعده دیگر اضافه میفرماید «وَلَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أمنا...» کنار مسئله اقامة صلات که میفرماید، یکی هم مسئله امنیت است. مسئله رزق است. نمیفرماید ما میخواهیم مسائل معنویتان را درست کنیم و به مادیات کاری نداریم یا از آن طرف بگوید به معنویتتان نداریم. ما در دولت و حکومت اسلامی تفکیک ماده از معنا نداریم. کارآمدی و دیانت از هم جدا نیست. دیانت منهای کارآمدی، کارآمدی منهای دیانت، هیچ کدام به حال بشر مفید نیست. کارآمدی جزئی از شرایط دیانت است. به آدم کارآمد بیدین هم در واقع کارآمد نیست یعنی کارآمدی و تخصصاش را علیه مردم و به نفع خودش به کار میبرد هرچه هم عالم و مولا و متخصص باشد. میفرماید: «وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْیَةً ...» خداوند به یک جامعهای مثال میزند که میگوید حواستان باشد به این جامعه نگاه کنید «کانَتْ آمِنَةً...» 1) امنیت؛ 2) «مُطْمَئِنَّةً» آرامش اجتماعی داشت، امنیت بیرونی هم داشت؛ 3) «یَأْتیها رِزْقُها...» اقتصاد آن هم درست بود. یعنی سهتا توضیح که خداوند برای یک جامعه خوشبخت میآورد یک جامعه دینی که دنیا و آخرت دارد «آتِنا فیالدنیا حسنه و فیالآخره حسنه» جامعهای که خداوند میفرماید هم اهل صلات و ارتباط با خدا و تقوا هستند هم حقوق همدیگر را رعایت میکنند و هم این که این جامعه مطمئن است، آرامش دارد، استرس و اضطراب و دعوا نیست، توهین، تهدید، فحش، مطمئنه است. یک جامعه آرام؛ جامعه دینی یک جامعه آرام است منهای استرس و اضطراب است منهای خشونت است، امن است. بعد هم «یأیها رِزْقُها...» (نحل/ 112)؛ رفاه اقتصادی دارد نه در حد اسراف و ریخت و پاش و اشرافیگری و فرهنگ سرمایهداری، ولی رزق همه برقرار است هیچ کس شب گرسنه نمیخوابد. مریضی بدون طبیب نمیماند. زوجی بدون سایه بالاسر و خانه نماند. خب اینها را قرآن صریحاً توضیح میدهد. پیامبر اکرم(ص) میفرمایند در جامعهای که در آن دو چیز نباشد خیری نیست – دقت کنید اینها که مسئول میشوند برای ایجاد این چیزها مسئول هستند – پیامبر(ص) فرمودند جامعه الهی دوتا مشخصه دارد، از جمله، دوتا از مشخصههایش این است: 1) امنیت؛ 2) شادی. دوتا خصوصیت پیامبر(ص) فرمودند که جامعه اسلامی و جامعه دینی جامعهای است که 1) مردم شاد هستند اضطراب و خشونت و ترس نیست شاد هستند. حضرت فاطمه(س) فرمودند جامعه دینی، جامعهای است که مردم وقتی میآیند همه با لبخند با هم روبرو بشوند همه لبخند بزنند. این روایت حضرت فاطمه است. 6تا دهه فاطمیه میگیرند این روایت حضرت فاطمه(س) را نمیگویند. فرمودند جامعه دینی جامعهای است که مردم صبح که بیرون میآیند همه با لبخند با هم روبرو شوند. هرکس هرکسی را میبیند به همدیگر آرامش منتقل کند نه غم و ترس و اضطراب. همه با لبخند باشند. بعد فرمودند من بهشت کسی را تضمین میکنم که حتی به دشمنانش لبخند بزند. این فاطمه زهرا(س) است. شما فرض کنید یک جامعهای که الآن من و شما با هم خردهحساب داریم یا امروز با هم یک دعوایی کردیم، فردا شما را میبینم شما به من یک لبخندی میزنید! فاطمه(س) فرمودند بهشت او را تضمین میکنم. خب اینها تربیت دینی است. امنیت هم، امنیت اقتصادی هست، امنیت اخلاقی هست، امنیت شغلی هست، امنیتی که پیامبر(ص) میفرمایند همه ابعاد امنیت است. از آن طرف میفرماید اگر چیزی را خداوند حرام کرد برای این که دنیا و آخرتتان را هر دویش را تباه میکند. بعد اهمّ و مهم کن. یک وقت توی اینترنت پلیس یک شهری را نشان داد، گفتم خدایا میخواهند چه بگیرند؟ میخواهند رباخوار بگیرند که بخشی از شهر رباخوارند! میخواهند قاچاقچیها را بگیرند؟ که خب گمرکهای رسمی دارد قاچاق میکنند خودشان میگویند دارد از گمرک رسمی میآید! میخواهند بروند بعضی از بانکها را که پول مردم را بالا کشیدند بگیرند؟ دیدم نه، آنها که هر روز با احترام میآیند چون رئیس هستند! میخواهند چه کسی را بگیرند؟ آخرش دیدیم ریختند توی یک اتاقی 10- 15 تا از این بچهها داشتند قلیان میکشیدند! اینها را گرفتند. احکام اسلام اجرا شد. من نمیگویم قلیان خوب است – به شما نمیگویم خودم گیر بیاورم میکشم – ولی سؤال من این است که چطوری میشود یک دفعه قلیانکشی در رأس حُرمات الهی میشود! و رباخواری کسی ککش نمیگزد؛ که در روایت ما میگوید رباخوار از زنا و ولدالزنا بدتر است. بدحجاب نهها، فاحشه. زن و مردی که اهل فحشا هستند اینها پیش رباخوار محترم هستند؛ ولی ما یک اسلام دیگر درست کردیم. یک تشیّع در روایت اهل بیت(ع) است یک تشیّع هم ما ساختیم. من نمیگویم آن خوب است این بد است، من میگویم اهمّ و مهم شما کجا رفت؟ در روایت میفرماید اگر در یک شهری، دختر و پسری، زنا کردند بخاطر فقر نتوانستند خانه بگیرند و ازدواج کنند، البته من این را قبول ندارم که کسی برای فقر زنا میکند چون نکاح و ازدواج یک کلمه است همان کاری که میخواهی بکنی با تعهد اخلاقی و شرعی انجام بده، نمیشود کسی بگوید من مضطرّ به زنا شدم! یک بار جایی جلسهای بودیم نمیدانم بحث چه بود بعد یکی از بچهها بلند شد – این قضیه برای هزار سال پیش است – واقعاً، تقریباً برای 20 سال – 30 سال پیش بود. یکی از بچهها بلند شد گفت آقا همین حرفهایی که زدید خیلی خوب بود ما که نصفی از این حرفها و اصطلاحات شما این ایسمها را نفهمیدیم چه گفتید ما مشکلمان این است که ما زن میخواهیم من زن میخواهم من نمیتوانم زن بگیرم، فوق لیسانس هستم، سی و چند سال دارم، کسی به من زن نمیدهد. هی میآیید برای ما از سکولاریسم و پلورالیسم و... اصلاً همه حرفهایتان درست من الآن چه کار کنم. بعد یک حرفی زد، گفت مگر شما نمیگویید که برای مضطرّ همه چیز حلال است یعنی اگر گیر کردی و مضظرّ شدی گوشت خوک هم بخور، شراب هم بخور همه کار بکن. ما الآن مضطرّیم! برای ما زنا حلال است یا نه؟ گفتم اگر واقعاً به زنا مضطرّ باشی بله حلال است! اما هیچ وقت هیچ کس مضطرّ به زنا نمیشود چون آسانترین کار در اسلام ازدواج است. دوتا کلمه است. دوتا قرار است. کسی که اسلحه اینجای تو نگذاشته که بگویی آن دوتا کلمه را نگویی. ازدواج چه دائم چه موقت، اگر به موقت مجبور شدی یک رابطهای است اخلاقی، حقوقی، عادلانه، وقتی که نمیتوانی ازدواج دائم انجام بدهی. ولی اگر مضطرّ شدی بله آن هم حلال است. من میخواهم بگویم ما یک سؤالات دیگری را داریم جواب میدهیم آن طرف که دارد زندگی میکند یک سؤالات دیگری دارد. به سؤالات او جواب بده به سؤالات خودت جواب نده. ما به سؤالهای خودمان جواب میدهیم که جوابهایش را بلدیم چون جوابهای او را بلد نیستیم جواب نمیدهیم. مدام جواب سؤالات فرضی را میدهیم. جواب سؤالات واقعی را بده. بعد در جواب سؤالات فرضی هم گاهی میمانیم. طرف گفت دشمن فرضی، گفت رفته بودیم مانور، گفت چرا نیامدی؟ گفت با دشمن فرضی. گفت خب چرا دیر آمدی؟ گفت خب دشمن فرضی ما را اسیر کرد! بعضیها گاهی با دشمن فرض هم شکست میخورند، ادعا هم داریم که داریم اداره میکنیم! سؤالات فرضی را درست جواب بده یا سؤالات فرضی برای خودت هست برو توی اتاق بنشین هرچه میخواهی مسئله فرضی حل کن. مسئله واقعی را حل کن. اشتغال، تولید، اینها مسئله واقعی است یا ازدواجی که دیر شده، اینها مسئله واقعی است چرا خودت را جلو میاندازی و میخواهی رأی بیاوری؟ جواب این سؤالات را داری؟ عرضهاش را داری؟ چه کار میخواهید بکنید؟ جواب چه کسی را بعداً میدهید؟ اینها سؤالات مهمی است. قرآن از یک طرف میفرماید اگر ما یک چیزی را هم داریم بر شما تحریم میکنیم «إِنَّمَا یُرِیدُ الشَّیْطَانُ...» وقتی که میگوییم شراب حرام است، قمار نزنید، آی تابو! خط قرمز! اینها به نفع ماست اما حرام کردند. خداوند میفرماید من چطوری به شما حالی کنم «أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ فِی الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ...» شرابخواری و قمار زدن روابط انسانی شما را خراب میکند، عداوت، کینه، بغضا، بغض، نفرت بین شما ایجاد میکند. هرجا شراب و قمار هست کینه و نفرت است، کینه انسان علیه انسان. فاصله بین انسان با انسان. ما نمیخواهیم بین انسان و انسان فاصله بیفتد. ما میخواهیم انسانها با هم انسانی باشند. شراب و قمار بین شما فاصله میاندازد، بغضا و عداوت. دشمن هم میشوید. ما میخواهیم دوست هم باشید. غیر از این، ضرر بعدیاش «وَیَصُدَّکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ...» جامعهای که در قمار و فحشا و شراب درغلتید این دیگر به خداوند نمیاندیشد. رابطهاش با خداوند قطع میشود. در دامنه سقوط میافتد و دیگر بالا نمیرود و مدام پایین میرود. این هم ضرر اخرویاش، آن هم ضرر دنیویاش، «وَیَصُدَّکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَعَنِ الصَّلَاةِ...» وقتی فرهنگ قمار و شراب آمد، دیگر فرهنگ نماز از بین میرود. بعد میفرماید «فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ» (مائده/ 91) بعد خداوند سؤال میکند که حالا میشود دست بردارید؟ اتفاقاً خداوند خیلی مظلوم است، میگوید من شراب و قمار را حرام کردم برای این که 1) رابطه انسان و انسان را خراب میکند. بین شما کینه و بغض ایجاد میکند از هم متنفر میشوید، شما باید عاشق هم باشید. 2) روی شما را از من برمیگرداند و خودتان ضرر میکنید، رابطهتان با من قطع میشود و سقوط میکنید. حالا میپرسد میشود دست بردارید؟ «فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ» حالا میشود بس است؟ با ما اینطوری حرف میزند. من میخواهم بگویم شما این آیات و روایات را ملاحظه کنید مدام دارد دنیا و آخرت ما را با همدیگر میبیند. ما به همه چیز باید درست نگاه کنیم.
ببینید من وارد شهر که شدم در همین بلواری که گفتند از جاده مستقیم میآییم، نمیدانم چه شد که شمردم چون از بس زیاد بود. چقدر بانک زیاد بود. شما بانکهای این خیابان را شمردید یا نه؟ نمیدانم بقیه خیابانها هم همینطور است یا نه؟ از ورودی شهر که آمد همینطور بانک، بانک، بانک! چه خبر است؟ چه کار داری میکنی؟ به حضرت عباس در کشورهای سرمایهداری اینقدر بانک نیست. من هیچ جای دنیا چنین چیزی ندیدم. مسابقه بانکها. در همین خیابان از یک بانک, سهتا شعبه دیدم. یک وقت بروید بشمارید که در یک بلوار چندتا بانک است؟ آخه این یعنی چه؟ این چه اقتصاد و چه فرهنگی است؟ الآن بانک یعنی چه؟ یعنی یا یک عده پول میگذارند پول مفت بدهند یا پول مفت بگیرند! غیر از این که نیست. آن وقت این پولها و سرمایهها کجاست؟ اگر در مسیر کشاورزی و صنعت و دامداری و تولید و اشتغال باشد خیلی عالی است. ولی هست؟ من نمیگویم نیست فقط میپرسم هست؟ خب از همین جا شروع کنید. با کدام محاسبه اقتصادی این همه بانک؟ این همه ساختمان؟ باید به تعداد اینها در این شهر کارگاه و کارخانه و مزرعه و تولید دام و تولید طیور و تولید کشاورزی باید باشد. این پولها باید آنجا برود.
من عرضم را با دوتا روایت ختم میکنم. یک؛ روایتی از پیامبر اکرم(ص) است. البته حضرت امیر(ع) توضیح میدهند که شرایط قبل از اسلام چه بود و بعد از اسلام چه شد؟ جامعهسازی، شهرسازی، تمدنسازی، دولت اسلامیسازی. – دقت کنید – میفرماید پیامبر که آمد جامعه همین منطقه حجاز و جزیرهالعرب قبل از اسلام چه بود؟ شرایط اقتصادیشان، سیاسیشان، اجتماعیشان، اخلاقیشان، شرایط خانواده، فرهنگشان، امنیتشان، اخلاقشان. این روایت پیامبر در خطبه 26 نهجالبلاغه است، اگر دوستان خواستن ملاحظه بفرمایند. میفرماید شما ای جامعه عرب، بدترین مذهب را داشتید. احمقانهترین و مرتجعانهترین مذهب را داشتید. در بدترین سرزمین زندگی میکردید، خشک، بیآب. با مار و عقربها زندگی میکردید با سوسمار زندگی میکردید. این تعبیر در سخنرانی حضرت زهرا(س) هم هست در خطبهشان در مدینه. فرمودند که از آبی مینوشیدید که آلوده به سرگین و پِهِن بود. وضعیت مادیتان اینطوری بود. وضعیت امنیتتان اینطوری بود که هر لحظه هر کسی از اینجا رد میشد یکی هم توی سر شما میزد. این هم وضعیت امنیت و کرامتتان. آن هم دینتان. آن هم خشونت و خونریزیتان. آن هم دخترکشیتان. حالا اینجا حضرت امیر(ع) میفرماید شما ای جامعه عرب، بدترین مذهب را داشتید و در بدترین سرزمین زندگی میکردید. بین سنگهای خشن و مارهای گزنده و افعی و کبرا میخوابیدید از آب لجن مینوشیدید مزه غذای خوب را نچشیدید. یعنی شما اقتصاد نداشتید، امنیت نداشتید. آرامش نداشتید. نه آب داشتید، نه غذا داشتید، نه امنیت داشتید، نه مسکن داشتید، هیچ چیز نداشتید. خون یکدیگر را میریختید. به لحاظ فرهنگ هم همه جا خون و خونریزی همه دشمن هم. هیچ کس امنیت نداشت. پیوند خویش را از یکدیگر میبُریدید. رابطههای انسانیتان قطع شده بود. صله رحم بین شما معنی نداشت. کسی احوال کسی را نمیپرسید. رابطه انسان و انسان قطع شده بود و با یکدیگر میستیزیدید؛ هر روز در نقشه این بودید که چه کسی بیشتر به چه کسی صدمه میزند؟ خب این مشخصات یک جامعه بیدین است. جامعه مشرک. این 7 – 8 تا قیدی که امیرالمؤمنین(ع) آوردند میگویند جامعه مشرک، چنین جامعهای است نه دنیا دارد نه اخلاق دارد نه محبت است نه خانواده دارد نه خدا دارد. تعبیر دیگر، برادر امیرالمؤمنین(ع) جناب جعفر طیار(ع) که در جنگ موته در جنگ با رومیها شهید شد. ایشان رهبر مهاجرین است که به حبشه اتیوپی رفتند. اینقدر ایشان زیبا بحث میکند که که حاکم آنجا را نجاشی را مسلمان میکند و یا به شدت دارای گرایش به اسلام میکند. بعضی از علما و بزرگان مسیحیت و نخبگان آنجا را برادر امیرالمؤمنین جناب جعفر(ع) مسلمان میکند. بعد یک بحثی دارد در یکی از جلساتی که پادشاه حبشه که به اینها پناهندگی داده، میگوید توضیح بده که مکتب شما چیست برای چه انقلاب کردید؟ برای چه جلوی اینها ایستادید و مسیر دیگر و شعارهای دیگری دادید؟ جعفربنابیطالب به پادشاه حبشه: ما گروهی نادان و بتپرست بودیم یعنی دچار خرافات مذهبی بودیم. احمق بودیم. از مردار اجتناب نمیکردیم. بهداشت در تغذیه نداشتیم. لاشهخوار بودیم همه چیز میخوردیم. الآن میدانید که بعضی از ملتها هرچه که بجنبد میخورند! هر موجودی را میخورند همه چیزخوار! مثل خوک! حلال و حرام نیست، غذای سالم و ناسالم، بهداشتی و غیر بهداشتی ندارند. من در بعضی از کشورها دیدم که پشت ویترین، میمون به سیخ کشیدند و تفت میدهند. قورباغه، کاسه کاسه کرم میخرند میخورند! خب اینها هرچه که جنبده باشد و بشود او را جوید میخورند! جناب جعفر(ع) میگوید ما چنین ملتی بودیم ما همه چیز خوار بودیم. کرامتی برای دهان خودمان قائل نبودیم، حریمی قائل نبودیم. همسایه پیش ما حرمت نداشت – دقت کنید در توصیف جامعه لامذهب مشرک – میگوید ما اینچنین جامعهای بودیم همسایه پیش ما احترام و حرمت نداشت. زورمندان بر ضعیفان مسلط بودند. هر کاری میخواستند با ضعفا میکردند. با خویشاوندان خود به جنگ برمیخواستیم. نزدیکترین آدمها به خودمان را سر منافعمان میکشتیم! ما یک چنین جامعهای بودیم تا آن که یک تن از میان ما برخاست و ما را به توحید فراخواند. او به ما فرمان داد که در امانت بکوشیم. به حقوق یکدیگر احترام بگذاریم. یک نفر از میان ما برخاست و به ما فرمان داد که از ناپاکیها اجتناب کنیم، با همسایگان و با خویشاوندان و با هر انسانی خوشرفتار باشیم. یک تن از میان ما برخاست و فرمان خدا را به ما ابلاغ کرد که از خونریزی، از آمیزش نامشروع و روابط جنسی غیر اخلاقی و از شهادت دروغ دادن علیه یکدیگر و از ضایع کردن اموال یتیم و حقوق کودک، بپرهیزیم. ما چنان بودیم تا آن که یک تن از میان ما برخاست و به نام خدا به ما فرمان داد که نماز بگذاریم و دروغ نگوییم و روزه بگیریم و بر شکم خود مسلط باشیم و حق فقرا را بپردازیم.
خیلی قشنگ است، خدا شاهده از این زیباتر نمیشود. صدتا فیلم سینمایی باید برای همین تیکه ساخت. این جعفربنابیطالب(ع) برادر امیرالمؤمنین(ع) در یک پاراگراف، در یک بند، در جواب این سؤال که شما برای چه نهضت کردید و اینقدر سختی را تحمل میکنید؟ فرمود ما چنان جامعهای بودیم خداوند یک تن را از میان ما برانگیخت که به همه بشر بگوید نه آنچنان، که اینچنین باید زیست و اینچنین باید مُرد.
والسلام علیکم و رحمهالله و برکاته
هشتگهای موضوعی